براي حضرت زهرا (س)
- توضیحات
- دسته: مناسبتها
- منتشر شده در 24 اسفند 1392
- نوشته شده توسط فن آوري اطلاعات
- بازدید: 4111
مقدمه
در تاريخ حيات هر انسانى سه روز مهم قابل ذكر وجود دارد: روز ولادت، روز مرگ، و روز حشر و قيام .
روز ولادت مهم است و سرنوشت ساز، هم از نظر كيفيت ولادت و آغاز زندگى و هم از نظر گشوده شدن دفتر حيات؛ به همين گونه است روز مرگ كه از سوئى روز بسته شدن دفتر حيات است و از سوئى روز گشوده شدن دفترى ديگر براى آنكس كه سنت حسنهاى يا سيئهاى را در جهان پايه گذارى كرده است. و چگونه مردن و در چه راهى دفتر عمر را به پايان رساندن اهميت بسيار دارد .
و سوم روز حشر و رستاخيز انسان است كه اهميت آن بخاطر ديدن نتيجه اعمال و درو كردن حاصل كشت و درو به دنبال حساب و كيفر است. روز فصل است و روز حسرت، روز احساس غبن است و احساس ندامت، تمناى بازگشت به دنيا براى جبران بسيار است و امكان آن محال .
مسأله شهادت فاطمه (س)
مىدانيم كه مرگ دست رد به سينه احدى نمىزند و انسانها در هر سطح و درجه و شأنى كه باشند روزى بدنيا آمده و روزى مىميرند. خطاب خدا به پيامبر اين است انك ميت و انهم ميتون [34] اى پيامبر تو هم زاده مرگى و روزى خواهى مرد و طبيعى است كه فاطمه (س) نيز روز ولادت و مرگى داشته باشد.
اما آنچه مهم است اين است كه برخى با مرگ خود براى هميشه مىميرند و عدهاى محدود هم هستند كه در سايه مردن خود حيات جديدى را آغاز مىكنند و اين امر بستگى دارد به چگونگى زندگى و در نهايت چگونگى مردن او و كار و برنامهاى را كه در زندگى براى خود ايجاد كرده است.
فاطمه (س) از آن گروه افرادى است كه با مرگ خود هرگز نمرده و نمى ميرد و با شيوه زندگى قبل از وفاتش پايه هاى حيات جاودانهاى را براى حضور مداوم در عرصه حيات تاريخ خود فراهم آورده است.
او زنده است با راه و روش خود، با سنتهاى حسنهاى كه ايجاد كرده، با مشى و قدمهاى استوار خود در زندگى و تلاقى و تلقى خويش از جهان و پديدههايش .
بدين سان ذكر داستان مرگ فاطمه (س) براى گريستن و گرياندن نيست براى نقش اهميت بارى است كه در زندگى انسانها دارد و البته ذكر اين تاريخ برانگيزاننده اشكها و عواطف است .
اهمیت مسأله مرگ او
همه چيز فاطمه (س) درس است، حتى مرگ و شيوه مردن او، او از مرگش بعنوان عاملى جهت رشد اسلام استفاده كرد و آن را حربهاى قرار داد تا دشمن نتواند عوامفريبى كند. و از اين ديد واقعاً بايد گفت آن مردنى خوبست كه چون مردن فاطمه (س) باشد.
او شهيده اسلام است، بانوئى است كه در راه اثبات حق و دفاع از حق به شهادت رسيد. اين مسأله مهمى است كه اگر مسأله دين و خدا نبود، و اگر مسأله دفاع از مقام ولايت و حقانيت على (ع) نبود او را با صدمه در به پهلو چه كار؟ او براى هدف اسلامى خود تلاش كرد و جان داد .
مرگ فاطمه (س) مسأله مهمى براى تاريخ حيات اسلام بحساب مىآيد، وسيله افشاگرى عظيمى براى معرفى دشمن و آزمايش فوقالعاده براى اتخاذ مواضع درباره حقايق بود. فوت او دشمن و دوست را نيكو معرفى كرد و اعتراض فاطمه (س) را نسبت به ديگران نشان داد .
عوامل مرگش
او فردى بيمار و نحيف نبود كه زود از دنيا برود، و سن زيادى هم نداشت كه بگوئيم بر اثر پيرى و سكته و مسائل زيستى مربوط به آن از دنيا رفته باشد. پس از فوت رسول خدا (ص) شرايط و دشوارىهائى براى او پديد آمد كه زمينه را براى مرگ پيشرس او فراهم ساختند. اهم آنها
1- شرايط روانى:
وضع و شرايطى كه از پس از مرگ پدر براى او فراهم آوردهاند او را متأثر و مكدر ساخته بود. او پس از مرگ پدر مردم را ديد كه وصاياى رسول خدا (ص) را از ياد بردند، حق على (ع) را كه حق اسلام بود غصب كردند توطئهها و نفاقها جان گرفتند و صدائى هم از مردم برنيامد.
با اين روندى كه در پيش بود فاطمه (س) احساس كرد كه توطئهها جان مىگيرند و در فاصلهاى اندك زحمات رسول خدا (ص) را بر باد مىدهند، و چون شهداى را ناحق در مسير فنا و اضمحلال است. در اين گذشت بار مظلوميت شوهر هم بر اين بار افزوده شده و فراق پدر هم كه براى او دردى جانكاه بود. (انهامازالت بعد ابيهامصيبة الراس ناحلةالجسم، منهدة الركن، باكيه العين، محترقة القلب....)
اين نكتهاورارنج مىداد كه مىديد نه براى كمك به مستمندان بلكه تنها براى ورشكست كردن او و خاندانش و نيز براى پراكنده كردن مردم از دور و بر خاندانش فدك را از او گرفتند و حق او را پامال كردند و اين همه كج روى و ناروائى براى فاطمه(س) بسيار ناگوار بود. مخصوصاً كه دشمن بردرخانه اش آتش افروخت.
2- صدمه بدنى:
و اين مسألهاى است كه بسيارى از بزرگان اهل سنت مىخواهند بر آن سرپوش نهند در حاليكه واقعيت خلاف آن است. صلاح الدين صفدى شافعى گويد: ان عمر ضرب بطن فاطمه يوم البيعة حتى القت المحسن من بطنها [35] عمر ضربهاى بر شكم فاطمه (س) وارد آورد در روز بيعت (روز سقيفه) تا محسن از شكم او سقط كرد. صاحب لسان الميزان به نقل از ابن حجر عسقلانى گويد ان عمر رفس فاطمه حتى اسقطت بمحسن [36] عمر بر فاطمه (س) فشار و لطمهاى وارد آورد تا محسن او سقط شد.
روايات شيعه هم در اين زمينه بسيارند از جمله مجلسى بحث از ضربات قنفذ بر پيكر فاطمه (س) دارد كه زمينه را براى رنجورى و بسترى شدن او فراهم كرد. [37] صاحب تلخيص الشافعى هم همين مسأله را دارد و از جنين 6 ماههاش حرف مىزند كه رسول خدا (ص) او را محسن ناميده بود [38] و حتى صاحب بحار گويد على (ع) آمد و پارچهاى بر سر همسر زجر كشيداش انداخت و...
بيمارى او شديد شد تا حدى كه ديگر نتوانست درست برخيزد وبنشيند. خاطر ناشاد او هم احتمال درمان را كمتر كرد و اوقاتش به سختى و با دشوارى مىگذشت، اغلب اوقات با رنجورى ،گريه و پژمردگى.
آمادگى براى مرگ:
شرايطى كه براى او پديد آمده بود زمينه را براى مرگ او فراهم كرده بود و اين مسألهاى بود كه او انتظارش را مىكشيد. اما اينكه فاطمه (س) براى تسريع در مرگ خود دعا كند و يا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد به نظر بعيد مىرسد. زيرا با مبانى اعتقادى، چندان سازگارى ندارد .
آرى در مواردى ممكن است زندگى به گونهاى باشد كه ديگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد. اميرالمؤمنين (ع) خود در رابطه با ستمى كه به ناحق درباره دختركى يهودى واقع شده بود فرمود: اگر در اين شرايط مردى از اين فاجعه رغبت مرگ كند بر او ملامتى نيست. [39]
و يا حسين بن على (ع)، مؤمنان را در لقاى خداى خود محق مىداند و آن زمانى كه مردم به حق عمل نكنند و از نسبت به معروف روى گردان باشند... «الا ترون الحق لا يعمل به و الى المعروف لا يتناهى عنه - ليرغب المؤمن فى لقاء ربه محقا فانى لا ارى الموت الاسعادة، و الحياه مع الظالمين الا برما.[40]
تقاضاى فاطمه (س) از خدا براى تسريع مرگ و يا رغبت او به مردن اگر درست باشد از اين نوع سخنان است البته فاطمه (س) از كسانى نيست كه درباره نفس مرگ احساس كراهتى داشته باشد. او هم مرگ راچون پلى مىداند و بدن راچون جسدى براى انتقال از اين سراى به سراى ديگر. ضمن اينكه رسول خدا (ص) هم در حين وفات او را مژده داد نخستين كسى است كه به اوملحق مىشود. [41]
بدين سان فاطمه (س) درمانده اسيرى نيست كه براى خلاصى خود تقاضاى مرگ كند و يا از زحمت زندگى به زجر افتاده، از همسرش نارضائى داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائى تقاضاى مرگ دارد از همان نوع است .
اخبار مرگ خود:
او داراى بصيرت است و تقواى او چراغ راه اوست و با اين چراغ مىتواند آيندهاش را ببيند و اخبار كند. روزى خبر مرگش را به على (ع) گفت. على (ع) پرسيد از كجا مىگوئى؟ گفت ساعتى بخواب رفتم، حبيبم رسول خدا (ص) را در خواب ديدم. به هنگامى كه مرا ديد گفت دخترم، زود به سويم بشتاب زيرا كه مشتاق ديدار توام - گفتم بخدا قسم شوقم به ديدار تو بيشتر است - فرمود تو امشب نزد منى - و او راست گفته و وفاى به عهد دارد.
روايات در اين زمينه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولى در كل همه آنها يك مسأله را اعلام مىدارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنى است كه در روضة الواعظين آمده كه فرمود اى پسر عم دل تمناى مرگ، دارد. وساعتى بعد بايد به پدرم ملحق گردم (فقالت يابن عم، انه قد نعيت الى نفسى و اننى لاحقة باً بى ساعة بعد ساعة [42].
وصيتهاى على:
فاطمه (س) روى به على (ع) كرد و گفت وصيتهائى است كه من مدتها آن را در دل نهفته داشتم - على (ع) فرمود اى دختر پيامبر خدا آنچه دوست دارى وصيت كن و آنگاه در بالاى سرش نشست، اطاق را از اغيار خالى كرد.
فاطمه (س) گفت اى پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى و از آغاز زندگى مشترك و معاشرتم با تو جز طريق وفا و صفا نپيمودم. على (ع) فرمود: پناه بر خدا راست مىگوئى، به خدا سوگند تو داناترو نيكوتر و پرهيزكارتر از آن بودى (انت اعلم بالله و ابر و اتقى )تو گرامىتر از هر كس بود من نيز در مخالفت با توبيخ تو بيمناك بودم. فقدان و وجدائى تو بر من سنگين است چون چارهاى جز تسليم ندارم آن را تحمل مىكنم به خدا قسم مصيبت رسول خدا (ص) بر من تجديد شد...
آنگاه ساعتى با هم گريستند واخذ راسها و ضمها على صدره على (ع) سر فاطمه (س) را بسينهاش چسبانيد و فرمود فاطمه جان، هر وصيتى كه دارى بكن و من در اجراى وصيت تو كوشايم و كار تو را بر خود مقدم مىدارم [43]فاطمه (س) را دعا كرد و وصيت نمود پس از او با امامه ازدواج كند كه به فرزندان او مأنوسترند.
وصيت كرد كه نعش او را در تابوت خاص كه طرح آن را داده بود قرار دهد - احدى از آنها كه بر او ستم كردهاند در سر جنازهاش حاضر نشوند و بر او نمازنگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب كفن كن وشب دفن كن (غسلنى بالليل، فاكفنى فى الليل وادفنى فى الليل [44]...)
در سخنى آمده است كه درباره فرزندان سفارش كرد: على جان فرزندانم يتيم مىشوند - با آنها مدارا كن و از آنها دلجوئى فرما [45] و نمونهاين گونه مباحث بسيار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتى در كتب روائى موجود است .
وصيتنامه او
براساس پارهاى از اسناد وصيتنامهاى بصورت مكتوب از فاطمه (س) نقل شده كه متن آن را از كتاب بحارالانوار مجلسى نقل مىكنيم:
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله (ص) - اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور .
يا على انا فاطمه بنت محمد ص زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخره - انت اولى لى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل و لا تعلم احداً و استود عك اللّه و اقرء على و لدى السلام الى يوم القيامة[46].
ترجمه ساده آن اين است: اين وصيت فاطمه (س) دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد (ص) مىدهد و گواهى مىدهد كه بهشت و دوزخ حق است و قيامت آمدنى است در آن شك نيت و خداوند همه آنها را كه روزى در قبر مىخوابند مبعوث مىگرداند .
اى على من فاطمه دختر پيامبرم، خداى مرا به همسرى تو در دنيا و آخرت مفتخر گردانيده - توبه من سزاوارتر از ديگرانى مرا شب غسل ده و كفن و دفن كن و احدى را بر آن مطلع مساز - با تو خداحافظى كرده، و به فرزندانم را تا روز قيامت سلام مىفرستم .
ساعت قبل از مرگ
قبل ازمرگ خود را نظافت و شستشو كرد. به اسماء گفت آبى بياور كه غسل كنم، كمكم كن كه لباسم را عوض كنم غسل كرد و لباس تازهترى پوشيده به سوى قبله خوابيده و پارچهاى بر روى خود كشيد. به اسما گفت مدتى درنگ و آنگاه مرا صدا كن. اگر جواب ندادم بدان از دنيا رفتهام و برو على (ع) را خبر كن[47].
در وسط اطاق، او در بستر بود و در انديشه فرزندان خردسال، تنهائى على، دور نماى آينده نسل و ذريه خود در شهادت و مسموميت و سرگرم دعا كه خدا و ندا: مرگ را براى من چنان كن كه وقتى بر من وارد مىشود گوئى محبوب من است كه از سفر برگشته و من ديده براهش داشتهام... خداوندا آنگاه كه به خانه قبر درافتادم و تنها و بيچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنايت خويش بر من فرست روشنائى در قبر و ثوابى كه بر مؤمنين وعده فرمودهاى بر من نازل گردان، روح مرا در كنار ارواح پاك و جان مرا همدم جانهاى صالح و جسد مرا در كنار اجساد مطهر و اعمال مرا در رديف اعمال مقبوله قرار ده...
كلماتش را در حين مرگ چنين ضبط كردهاند: السلام عليك يا جبرائيل السلام عليك يا ملائكة ربى اليك ربى لا الى النار، الى رحمتك لا الى غضبك، رضاك رضاك...
فاصله اش با وفات پيامبر
در فاصله زمانى مرگ او با رسول خدا (ص) اين فاصلهها ذكر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشتهاند و اين فاصله اخير مورد تأكيد مورخان شيعه است مثل ابن شهر آشوب و كلينى در اصول كافى .
گروهى 83 روز، 90 روز، شهيد اول در كتاب الدروس 100 روز، صحيح بخارى 6 ماه، و برخى هم 8 ماه نوشتهاند در كل كمترين مدت 40 روز [48] و بيشترين مدت 8 ماه است. [49]
بهمين علت درباره تاريخ وفات او هم اختلاف نظر است برخى آن را سيزدهم جمادى الاولى، گروهى سوم جمادى الاخر نوشتهاند، تاريخهاى ديگر سوم ماه رمضان، بيستم جمادى الثانى، سيزدهم ربيع الاول و... نوشتهاند كه دو سند اول مهمتر است .
اما سنش در حين وفات بصورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشتهاند در حاليكه كلينى و طبرى 29 سال، مجلسى و زبير بن بكار 30 سال، برخى از علماى عامه 28 سال، يعقوبى 23 سال و... نوشتهاند در كل هيچكس از 18 سال كمتر [50]و از 30 سال بيشتر ذكر نكرده است. [51]
غسل و كفن
اسماء بنت عميس گويد فاطمه (س) سفارش كرده بود كه چون در گذشت كسى جزمن و على (ع) او را غسل ندهد. در برخى از روايات آمده است كهام سلمه هم با او همكارى داشت. اسنادها گويند كه حتى عايشه را اجازه نداد كه كنار جنازهاش باشد. [52]
على (ع) بهام سلمه گفت آب بريزد و آب ريخت و على (ع) فاطمه (س) را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبل قرار داده و كفنش كرد [53] و على (ع) فرمايد بخدا قسم او را شستم و كفن كردم در حاليكه بدنش پاك و مطهر بود. او پاك بدنيا آمد و پاك از دنيا رفت .
او فرمايد به هنگامى كه خواستم سر كفن را ببندم فرزندان را صدا كردم كه بيايند با مادر وداع كنند. زمان فراق رسيده و ديدار بعدى در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر كدام سخنى و مرثيهاى گفتند:
- حسن آمد كهاى مادر پيش از اينكه جان از تنم بيرون رود با من سخنگوى (كلمنى قبل ان تفارق روحى بدنى).
- حسين آمد كهاى مادر پيش از آنكه قلبم ازكار بايستد با من حرف بزن (كلمنى قبل ان ينصدع قلبى فاموت).
- زينب آمد كه يا رسول الله هنوز لباس عزاى تو بر تن داريم و...
- على (ع) فرمود اى دختر پيامبر چگونه خود را تسلى دهم .
- و هم او فرمود خداى را شاهد مىگيرم كه دستهاى فاطمه (س) از كفن بيرون آمد بچههارا در بغل گرفت و بسينه چسبانيد (الى اشهد الله - انهاقد حنت و انّت و مدّت يديها و ضمتها الى صدرها بكيا).
- در اين هنگام ندائى از آسمان برخاست كه يا على (ع) فرزندان را از روى سينه مادر بردار، بخدا سوگند كه فرشتگان آسمان را بگريه انداختند (و اذا بهاتف من السماء ينادى يا اباالحسن ارفعهما فلقد بكيا و الله ملائكة السماوات فقد اشتياق الحبيب الى المحبوب) [54].
دفن فاطمه (س)
مردم در كنار خانه فاطمه (س) منتظر جنازه بودند - ابوذر به آنان اعلام كرد كه حركت جنازه به تأخير افتاد. مردم پراكنده شدند و ابوبكر خبر نيافت تا بر جنازهاش حاضر شود [55]. در تشيع او عمار، مقداد، عقيل، زبير، سلمان، ابوذر، حذيفه و... بودند. [56] و فاطمه (س) را در تاريكى شب و در سكوت دفن كردند. [57]
در دفنش غوغائى برخاست، همه مىگريستند، على (ع) فرمود فاطمه جان راحت شدى، سلام ما را به پدرت برسان...، در حين دفن خواست، فاطمه (س) را داخل قبر كند، خطاب به رسول خدا (ص) السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازلة بك و السريعة اللحاق اليك...سلام من و دخترت را كه بر تو مهمان مىشود بپذير كه چه زود به تو ملحق شد... لقد استرجعت الوديعة و اخذت الرضينة، [58]... و ديعهاى كه در نزد من داشتى برگردانده شد، و گروئى و امانت تو پس داده شد...
اما حزنى فسرمد، و اما ليلى فمستهد...اندوهم پايان ندارد، شبم هرگز صبح شدنى نيست... تا روزى كه مرگم فرا رسد و در كنار تو قرار گيرم... على (ع) از دفن فارغ شد، برخاست كه برود، اما احساس كرد توان قلبى آن را ندارد كهاى واى من خود فاطمه (س) را بدست خويش به خاك سپردم؟ يكباره دچار اندوه شد و به كمك دو ركعت نماز خود را آرامش و سكون بخشيد كه قرآن فرمود: و استعينوا بالصبر و الصلوة و انهالكبيرة الا على الخاشعين [59].
اما قبرش
اينكه قبر او در كجاست نظرات مختلفى در اين زمينه وجود دارد، حق اين است كه فاطمه (س) خود خواسته بود كه قبرش مخفى باشد تا سندى براى اعتراض او در عرصه جهان باقى بماند. اما مجلسى و صدوق قبر او را در خانهاش مىدانند و آن را صحيحترين خبر مىشناسند: (ان الا صح انهامدفونة فى بيته)[60].
بسيارى ازاهل سنت باستناد اين سخن پيامبر كه فرمود بين قبر و منبرم باغى از باغهاى بهشت است ما بين بيتى و منبرى روضة من رياض الجنة [61].
مىگويند قبر او در همان محل است. گروهى قبر او را در بقيع مىدانند و ابن جوزى آن را در كنار خانه عقيل... و حق اين است كه به هيچكدام از آنها نمىتوان اعتماد كرد، آنچه كه عرضه مىشود در حد يك استحسان عقلى است .
على (ع) بر سر مزار فاطمه (س):
وضع حال على ع) و زمزمه صاحبش در كنار مزار مشخص است از چه قبيل خواهد بود. زيرا تاريخ انس و صفاى را بمانند انس و صفاى على (ع) و فاطمه (س) نمىشناسد جز در رابطه با پيامبر و خديجه. و طبيعى است كه از دست دادن فاطمه (س) براى او گران است روزى از مشتى خاك برداشت و گريان شد، اندوهى شديد براو غالب آمد، روى به مرقد پيامبر كرد و چنين زمزمه نمود:
- جانم فداى جگر كوشه پيامبر كه ميراثش تباه شد، بعد از رحلت پيامبر حرمت او را در هم شكستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را كاست و اشك از ديدگانش جارى ساخت شبانه به خاك سپرده شد و هيچكس ديگر او را نديد...[62].
اى كاش اين جان دردمند همراه با نفسهايم ازسينه برون مىرفت نفسى على زفراتها محبوسة - يا ليتها نخرجت مع الزفراتى) پس از تو چيزى براى زندگى نيست گريهام براى اين است كه زندگيم پس از تو طولانى شد لا خير بعدك فى الحيوة و انما - ابكى مخافة ان تطول حياتى .
و فرمود اگر از سر كويت برمى خيزم بدان خاصر نيست كه از ماندن در كنارت خسته و ملول شدهام و اگر ميمانم بدان خاطر نيست كه بوعده خدا به صابران بدگمانم...(فان انصرف فلا عن ملالة، فان اقم فلاعن سوء ظن بما و عدالله الصابرين) [63].
گويند على (ع) شبى بر سر قبر فاطمه (س) گريست. با اوسخن گفت و به خواب رفت. فاطمه (س) بخوابش آمد كه على (ع)، در اينجا مى گريى و مى گريى، برخيز و بخانه رو، فرزندانم از خواب بيدار شدند وبهانه مادر مىگيرند...
سلام بر پيكر نحيف تو اى فاطمه (س)، سلام بر بدن كبود وتازيانه خوردهات. سلام بر جنازهات كه رسواگر شكنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت كه سند اعتراض است.
34- آيه 30 سوره زمر.
35- الوافى بالوفيات ج 5 ص 347.
36- لسان الميزان ج 1 ص 268.
37- بحار ج 43 ص 170.
38- تلخيص الشافعى ص 415.
39- نهج البلاغه .
40- بررسى تاريخ عاشورا.
41- ج 3 مناقب ص 362.
42- روضه الواعظين.
43- همان - و نيز ناسخ ج 4 ص 1609.
44- ص 59 - احتجاج.
45- ص 178 بحار ج 43.
46- بحار 43 ص 214.
47- كشف الغمه.
48- بحار 43 ص 191.
49- ص 749 الاستيعاب.
50- مناقب ابن شهر آشوب.
51- مجلسى در بحار.
52- ج 8 طبقات ص 18.
53- وفاة فاطمه الزهرا ص 77.
54- فاطمه الزهرا رحمانى ص 538.
55- صحيح بخارى ج 5 ص 177.
56- ص 151 روضة الواعظين ج 1.
57- مناقب ج 3 ص 363.
58- نهج البلاغه.
59- آيه 45 سوره بقره .
60- بحار ج 43 ص 188.
61- صحيح مسلم .
62- ص 188 الزهراء
63- ص 127 كشف الغمه.