شرکت خدمات تجارت

به مناسبت ميلاد حضرت عبدالعظيم(ع):مردي از تبار نور

 حضرت عبدالعظيم (ع) ؛مردي از تبار نور

 حضرت عبدالعظيم عليه السلام فرزند عبدالله بن علي، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد .پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قيس .

ادامه مطلب: به مناسبت ميلاد حضرت عبدالعظيم(ع):مردي از تبار نور

بحران سفيد، بارش شدید برف در مناطق مختلف کشور

 بارش شدید برف در مناطق مختلف کشور بخصوص استان های مازندران و گیلان سبب بروز مشکلات جدی در این مناطق شده است و با توجه به تداوم این شرایط جوی، تمامی دستگاه ها برای مقابله با بحران برف بسیج شده اند.

ادامه مطلب: بحران سفيد، بارش شدید برف در مناطق مختلف کشور

همه چيز در مورد طرح سبد كالاي خانوار

در راستاي تحقق وعده رئيس جمهور محترم در گزارش صد روزه خود به مردم ، از دوازدهم بهمن ماه توزيع چند قلم کالاي معيشتي در قالب يک طرح سبد کالايي آغاز شد.
در اين خصوص، وزارت صنعت، معدن و تجارت از طريق سامانه اطلاع رساني سبد كالاي حمايتي، در اطلاعيه‌اي زمان و نحوه توزيع سبد کالاي مرحله اول را اعلام کرد.

ادامه مطلب: همه چيز در مورد طرح سبد كالاي خانوار

حضور بزرگان سینما در جشنواره فجر

بهروز شعیبی روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا اظهار کرد: دیدگاه های دولت درباره بخش هنر کارشناسی شده است و به نظر می رسد به ارتقاء هنر کشور کمک بسیاری خواهد کرد.
از نظر وی ، حضور سینماگران حرفه ای و پیشکسوت در جشنواره فیلم فجر مهمترین اتفاقی است که پس از انتخابات 24 خرداد در بخش فرهنگ رخ داد.

ادامه مطلب: حضور بزرگان سینما در جشنواره فجر

خاطره رهبر انقلاب اسلامي از روزهاي بازگشت امام خميني (ره)

 یكى از خاطرات خيلى جالب من، آن شب اوّلى است كه امام وارد تهران شدند؛ يعنى روز دوازدهم بهمن - شب سيزدهم - شايد اطّلاع داشته باشيد و لابد شنيده‌ايد كه امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند، بعد با هلى‌كوپتر بلند شدند و رفتند.
تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علّت هم اين بود كه هلى‌كوپتر، امام را در جايى كه خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مى‌خواست جايى بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مى‌ريختند و اصلاً اجازه نمى‌دادند كه امام، يك جا بروند و استراحت كنند. مى‌خواستند دور امام را بگيرند.
من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملياتِ مربوط به استقبال از امام بود - همين دبستان دخترانه رفاه كه در خيابان ايران است كه شايد شما آشنا باشيد و بدانيد - آن‌جا در يك قسمت، كارهايى را كه من عهده‌دار بودم، انجام مى‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه روزانه منتشر مى‌كرديم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كرديم. عدّه‌اى آن‌جا بوديم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مى‌داديم.
آخر شب - حدود ساعت نه‌ونيم، يا ده بود - همه خسته و كوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى كه كار مى‌كردم، نشسته بودم و مشغول كارى بودم؛ ناگهان ديدم مثل اين كه صدايى از داخل حياط مى‌آيد - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، يك حياط كوچك دارد كه محلِّ رفت و آمد نيست؛ البته آن هم به كوچه در دارد، ليكن محلِّ رفت و آمد نيست - ديدم از آن حياط، صداى گفتگويى مى‌آيد؛ مثل اين‌كه كسى آمد، كسى رفت. پا شدم ببينم چه خبر است. يك وقت ديدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مى‌آيند! براى من خيلى جالب و هيجان‌انگيز بود كه بعد از سالها ايشان را مى‌بينم - پانزده سال بود، از وقتى كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ما ديگر ايشان را نديده بوديم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شايد حدود بيست، سى نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضيها گفتند كه امام را اذيّت نكنيد، ايشان خسته‌اند.
براى ايشان در طبقه بالا اتاقى معيّن شده بود - كه به نظرم تا همين سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ايام دوازده بهمن، گرامى مى‌دارند - به نحوى طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزديك پاگرد پله كه رسيدند، برگشتند طرف ما كه پاى پله‌ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مى‌كرديم. روى پله‌ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دلشان نمى‌آيد كه اين بيست، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پله‌ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند. حالا دقيقاً يادم نيست چه گفتند. به‌هرحال، «خسته نباشيد» گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.
البته فرداى آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند كه برِ خيابان ايران است - نه مدرسه علوى شماره يك كه همسايه رفاه است - و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آن‌جا بود. اين خاطره به يادم مانده است.

۱۳۷۶/۱۱/۱۴
منبع:  www.khamenei.ir

آئين نامه انضباط شركت خدمات تجارت

آيين نامه انضباطي شركت خدمات تجارت به تاييد اداره كل تعاون، كار و رفاه اجتماعي استان تهران رسيد. جهت اطلاع كليه پرسنل محترم، متن آيين نامه، به همراه نسخه قابل دانلود و چاپ آن به شرح زير مي باشد:

آئين نامه انضباط شركت خدمات تجارت

بسمه تعالي

توجه به كرامت انساني و احترام به ارزشهاي شخصيتي و كاري هر كارگر موجبات رشد استعداد و توانايي هاي فردي او را فراهم مي آورد، لذا اجراي اصول متكي به قانون قادر است روابط كارگران و سرپرستان را تا حد تفاهم منطقي افزايش دهد. از اين رو با رعايت حقوق انساني، ارتقاي سطح مهارت پرورش استعدادها،‌جلوگيري از ضايعات و اتلاف وقت، افزايش راندمان كاري و بهره وري،‌جلوگيري از بي نظمي و كم كاري و در نهايت بوجود آوردن محيطي سالم در اجراي تبصره 2 ماده 27 قانون كار و دستورالعمل مربوط به تعيين موارد قصور و نقص دستورالعمل ها و مقررات و انضباط كار،‌آيين نامه انضباط كار شركت خدمات تجارت مشتمل بر 4 فصل و 21 ماده به شرح زير تدوين شده است.

ادامه مطلب: آئين نامه انضباط شركت خدمات تجارت

گپی کوتاه با يكي از قدیمی های شرکت

 با چهره ای آرام، نگاهی مهربان و لبی خندان وارد دفتر شد. سختی های زندگی بر صورتش خط انداخته بود اما هنوز مصمم بود و خستگی ناپذیر...
جهانبخش اولاد حمزه زارع به شماره پرسنلی 671008 یکی از صدها پرسنل زحمتکش و قدیمی شرکت خدمات تجارت پس از خوردن یک چای داغ در سرمای سرد زمستان گرم شد و آماده گپ و گفتگوی دوستانه با خبرنگار.
از خودت برامون بگو، کی و کجا متولد شدی؟
در سال 1344/04/04در شهرستان سراب به دنیا آمدم ، بعد از خدمت سربازی درسال 1365 به اسلامشهر آمدم، ازدواج کردم و با خانواده در آنجا ساکن شدم و هنوز هم در همان جا سکونت دارم.
قبل از اینکه به استخدام شرکت خدمات بیایی به چه کاری مشغول بودی ؟
اول به صورت کارگر روزمزدی در ساختمانهای مختلف کار کردم  و مدتی هم در ایران خودرو تا این که درسال 1366 با معرفی یکی از بستگان همسرم که در بانک تجارت نگهبان بود به استخدام شرکت خدمات تجارت درآمدم و از اردیبهشت سال 1367 کار خود را شروع کردم.
بیشتر در کدام قسمت بانک فعالیت داشتی؟
سالها در منطقه 2(جنوب غرب) و دایره چک زنی به عنوان نیروی خدمات بانک کار می کردم و الان هم در واحد ارزی قرنی مشغول خدمت هستم.البته بعد از ظهرها هم برای امرار معاش و تامین هزینه های زندگی کار می کنم.
چند تا بچه داری؟
دو پسر و یک دختر که پسر بزرگم متولد 67 است و الان دانشجوی ترم آخر مهندسی نرم افزار و برنامه نویسی است که در کنار درس کار هم می کند. دخترم ازدواج کرده و پسر کوچکم هم محصل است.
کی بازنشسته می شوی؟
حدود 22ماه دیگر بازنشسته میشوم و شاکر خدا هستم که می توانم کار کنم و طی این سالها انگیزه ام کسب روزی حلال و تربیت فرزندان صالح بود که شکر خدا تا به امروز با یاری همسرم تا حد زیادی به  اهدافمان رسیدیم و از خانواده ام راضی هستم.
درآخر از او خواستیم اگر نظر و یا پیشنهادی دارد به ما بگوید؟
کمی فکر کرد و با لحنی آرام گفت: همه در هر کاری که انجام میدهند همیشه رضایت خدا را درنظر داشته باشند و از مدیران خواست که به فکر خانواده های پرسنل زحمتکش شرکت باشند و همچنین از زحماتی که مدیران شرکت برای پرسنل متقبل می شوند تا وضعیتشان بهتر شود هم تشکر کرد.

بازدید مدیرعامل شرکت خدمات تجارت از شرکت طرح و اندیشه بهساز ملت

با توجه به گسترش دامنه فعالیت شرکت خدمات تجارت در تمامی زمینه ها و امور خدماتی و مصوبه هیات مدیره شرکت 92/10/09 درخصوص خرید یا ثبت یک شرکت وصول مطالبات درجهت ایجاد ارتباطات وسیع و گسترده با کلیه مراجع قانونی، قضایی، اداری و دولتی، مدیرعامل شرکت خدمات تجارت به همراه مدیر امور حقوقی و مدیر وصول مطالبات در راستای اهداف شرکت، روز چهارشنبه مورخ 92/11/02 از دفتر مرکزی شرکت طرح و اندیشه بهساز ملت بازدید به عمل آوردند.

ادامه مطلب: بازدید مدیرعامل شرکت خدمات تجارت از شرکت طرح و اندیشه بهساز ملت